next page

fehrest page

back page

بخش ششم : ترجمه خطبه 
عبدالله بن الحسن مثنى به اسناد خود از پدران گرامش - درود خداوند بر آنان باد - نقل مى كند:
ابوبكر عزم خود را برگرفتن فدك از فاطمه زهرا عليهاالسلام جزم كرد. چون خبر به سمع و نظر حضرت رسيد، سرپوش بر سر افكند و خود را در چادرى پيچيده با گروهى از زنان به جانب مسجد راه افتاد. حضرت خود را سخت مستور داشته بود و همچون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بدون هيچ كاستى قدم برمى داشت ، تا اينكه بر ابوبكر وارد شد. ابوبكر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرين و انصار بر گردش جمع شده بودند. براى دورماندن حضرت از نگاه نامحرمان پرده اى در مسجد آويخته شد و فاطمه عليهاالسلام در پس آن قرار گرفتند.
در ابتدا فاطمه زهرا عليهاالسلام صداى خود را به ناله اى دلخراش بلند كرد، مسجد لرزيد و حاضران به گريه افتادند. سپس لختى سكوت كرد تا مجلس ‍ از جنب و جوش خود بازايستاد.
فريادها و همهمه ها چون به سكوت گراييد، كلام خود را با سپاس و ستايش ‍ از خداوند و درود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله آغاز نمود. بار ديگر ناله ها به اوج خود رسيد. با برقرارى آرامش مجدد، فاطمه عليهاالسلام اين گونه ادامه داد:
خداوند را بر آنچه ارزانى داشت ، سپاسگزار و بر انديشه نيكو كه در دل نهاد، شاكر و بر نعمتهاى فراگيرش ثنا مى گويم . نعمت هايى كه از چشمه لطفش جوشيد و عطاهاى فراوانى كه بخشيد و احسانى كه پياپى پراكند. نعمت هايى كه از شمار بيرون است و شكر و جبران (نعمتها) از توان افزون ، و درك نهايتش نه در حد انديشه ناموزون . بندگان را براى فزونى نعمتها و استمرار عطايا به شكر خويش فرا خوانده براى تكميل به ستايش آن متوجه نموده آنان را براى نعمتها دو چندان تشويق فرموده است .
گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و يكتايى است بى انباز و شريك .
روح اين گواهى ، دوستى بى آلايش و خلوص است ، كه دلهاى مشتاقان با آن درآميخته آثارش در افكار پرتوافكن شده است . خدايى كه ديدگان را توانايى ديدن ، زبان را ياراى بيان ، و گمانها را قدرت بر ادراك او نيست .
همه چيز را از نيستى به هستى درآورد، و آنان را بدون وجود الگو و نمونه اى ايجاد نمود.
با يد قدرت خود همه را بالندگى داد و با اراده اش به خلق موجودات دست يازيد، بى آنكه به آفرينش آنها نيازمند باشد و از اين صورتگرى طرفى ببندد. او مى خواست حكمتش را آشكار سازد و مردم را به فرمانبرداريش هشيار كند و بندگان را به عبوديتش رهنمون گرداند و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد پس آنگاه پاداش را در اطاعت و كيفر را در نافرمانى نهاد تا بندگان را از خشم و عذاب خود رهانيده به سوى بهشت و كانون رحمتش ‍ سوق دهد.
گواهى مى دهم كه پدرم ، محمد، بنده و فرستاده اوست . او را برگزيد و انتخاب كرد قبل از آنكه به سوى مردم براى هدايت آنان بفرستد و پيش از انتخاب كردن ، نامى نيكو بر او نهاد و قبل از آنكه او را به پيامبرى برانگيزاند، از ميان مردم انتخاب كرد و برگزيد و اين در آن هنگام بود كه بندگان در حجاب غيب مستور، در پس پرده نيستى و در پهنه بيابان عدم ، سرگردان بودند. پروردگار بزرگ بر پايان هر كار دانا و بر دگرگونيها محيط و به انجام هر چيز بينا بود.
محمد صلى الله عليه و آله را برانگيخت تا فرمانش را كامل ، حكمش را نافذ و آنچه را مقدر ساخته بود، به انجام رساند. پيامبر مشاهده نمود كه هر گروه آيينى را پذيرا گشته اند. دسته اى بر گرد آتش در طواف ، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان ياد خدايى را كه مى شناسند، از خاطر زدوده اند. پس ‍ خداوند به نور محمد بساط ظلمت را برچيد، و دلها را از تيرگى كفر رهانيد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل ديدگان به يك سو فكند. او (پيامبر خدا) براى هدايت مردم به پاى خاست و آنها را از گمراهى و ناراستى رهايى بخشيد و چشمانشان را بينا ساخت . آنان را به آيين پابرجاى اسلام رهنمون و به راه راست دعوت نمود. سپس از روى اختيار و مهربانى ، و ميل و ايثار، جوار رحمت خود را به او ارزانى داشت ، و او را از رنج اين جهان دل آسوده و راحت نمود و فرشتگانى مقرب بر او گماشت . چتر دولتش را در همسايگى خود افراشت و طومار مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت . درود و بركات بى پايان خداوندى بر محمد پيام آور رحمت ، امين وحى و رسالت و برگزيده امت باد.
سپس فاطمه عليهاالسلام نگاهى به اهل مجلس افكند و اين چنين به سخنان خود ادامه داد:
شما بندگان خدا، نگاهبانان حلال و حرام ، حاملان دين و احكام ، امينان خداوند بر خويش و پيام آوران او به سوى امتها هستيد. حقى از سوى خداوند بر عهده داريد و پيمانى را كه با او بسته ايد، پذيرفته ايد. و آنچه كه پيامبر خدا پس از خود در ميان شما باقى گذارده ، كتاب گوياى خداوند و قرآن صادق مى باشد كه نور او فروزان و شعاع او درخشان است .
قرآن كتابى است كه دلايلش روشن ، لطايف و دقايقش آشكار، ظواهرش ‍ نورانى ، پيروانش پرافتخارند و جهانيان بديشان غبطه خورند و حسد برند. كتابى كه پيرويش راهگشاى روضه رحمت الهى است و شنونده اش رستگار در دو سرا. در پرتوى آن ، دليلهاى روشن الهى را مى توان ديد و نيز تفسير احكام و واجبات او را دريافت . قرآن حرامهاى خداوندى را بازدارنده ، حلالهاى او را رخصت دهنده و مستحبات را نمايانيده است و بيانگر شريعت اسلام مى باشد.
خداوند ايمان را به سبب زدودن زنگار شرك از دلهاتان قرار داد و نماز را موجبى براى دورى شما از خودپرستى ، و زكات را دستمايه بى آلايشى نفس و افزايش روزى بى دريغ و روزه را عامل تثبيت دوستى و اخلاص و حج را وسيله تقويت دين ، و عدالت را مايه پيوند قلوب ، و پيروى ما را سبب نظم و پيشوايى ما را مانع جدايى و افتراق ، جهاد را وسيله عزت شما و خوارى و ذلت كفار و منافقين ، و شكيبايى و صبر را موجبى براى جلب پاداش ، فرمان به حلال و نهى از حرام را براى مصلحت مردم ، و نيكى به پدر و مادر را موجب پيشگيرى از خشم الهى قرار داد. صله رحم را باعث افزايش جمعيت ، قصاص را سبب بقاى زندگانى ، وفاى به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش (نعمات ) قرار داد. بركناربودن از مى خوارگى را سبب پاكى از پليديها و پرهيز از تهمت و نسبتهاى ناروا را مانعى در برابر لعن و نفرين الهى و منع از دزدى را موجبى براى پوييدن راه عفت ساخت و پاكى و اجتناب از خوردن مال يتيمان و خوددارى از اختصاص غنيمت به خود و تقسيم آن در ميان اصحاب استحقاق را باعث در امان ماندن از ظلم ، و عدالت پيشگى در اجراى احكام را موجب راحتى و آرامش و ملايمت در امور مردم قرار داد.
شرك را حرام نمود تا از سر اخلاص ره رستگارى پويند پس چنانكه شايسته ترس از خداست از او بترسيد و تن به مرگ مدهيد جز آنكه در طريق اسلام باشيد از خداوند در آنچه كه شما را فرموده و يا از آنچه كه بازداشته ، فرمان بريد كه از ميان بندگان تنها دانايان از خداوند مى ترسند.
سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمه ام ، و پدر محمد است - كه صلوات و درود خداوند بر او و خاندانش باد آنچه كه در آغاز گفته ام ، در پايان هم از آن سخن خواهم راند. در گفتارم ناراست نگويم و در كردارم راه خطا نپويم همانا پيامبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج و محنت شما او را گران آمد، سخت به شما دل بسته است و براى مؤ منين مهربان و غمخوار است ، اگر او را بشناسد خواهيد ديد كه او پدر من است و نه پدر زنان شما. و برادر پسرعموى من بوده ، نه برادر مردان شما. چه پرافتخار است اين نسب - درود خداوند بر او و خاندانش را شامل باد.
او رسالت خود را به مردم ابلاغ و آنان را از عذاب خداوندى برحذر داشت . از روش مشركان روى گرداند و گردنهايشان را به ضرب تازيانه توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد. او مردم را با دليل و برهان و اندرز سودمند به راه خداوند رهنمون بود. شوكت بت و بت پرستان را درهم شكست تا جمع آنها را از هم گسيخت و ظلمت شب تار زدوده شد و صبح ايمان دميد و برقع و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند. زبان پيشواى دين به گفتار باز شد و عربده جوييهاى شياطين به خاموشى گراييد. افسر و تاج نفاق بر زمين فرو افتاد، گره هاى كفر و اختلاف گشوده شد و شما به همراه گروهى از سپيدرويان پاك نهاد (پارسايان آبرومندى كه از شدت خويشتن دارى و گرسنگى روزه سپيدروى و رنگ پريده بودند) گوياى كلمه اخلاص (لا اله الا الله ) شديد و حال آنكه بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.
به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مى رسيد، مى توانست شما را نابود كند، همچون جرعه اى براى تشنه و لقمه اى براى خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده و پايمال هر رهگذرى مى شديد. از آب گنديده و ناگوار مى نوشيديد و از پوست جانور و مردار سدجوع مى كرديد. پست و ناچيز بوديد و از هجوم همسايه و همجوار در هراس . در چنين حالى خداوند تبارك و تعالى محمد صلى الله عليه و آله پيام آور خود را به سوى شما گسيل داشت .
او پس از آن همه رنجها كه ديد و سختى ها كه كشيد، شما را از ذلت و خوارى رهايى بخشيد.
رزم آوران ماجراجو، سركشان درنده خو، جهودان دين به دنيافروش و ترسايان دور از حق از هر سو به او تاختند و با او به مخالفت برخاستند. چون هر زمان آتش اخگر به هيزم و هيمه فتنه افكندند، خداوند آن را خاموش ساخت و هرگاه شاخ شيطان نمايان مى گشت و يا مشركى دهان به ياوه گويى مى گشود، او برادرش على عليه السلام را در كام آن مى افكند. على عليه السلام هم در مقابل تا آن زمان كه بر مغز و سر مخالفان نمى كوبيد و بينى آنها را به خاك مذلت نمى ماليد، ترك امر نمى نمود. او در راه خداوند كوشا، به رسول خدا نزديك ، و مهتر اولياى نصيحتگر، تلاشگر و كوشنده بود، و شما در آن هنگام در آسايش مى زيستيد و از امنيت برخوردار بوديد. مترصد تغيير جهت چرخ گردون عليه ما و گوش به زنگ اخبار بوديد. به هنگام كارزار عقب گرد مى كرديد و در ميدان نبرد فرار را بر قرار ترجيح مى داديد.
چون خداوند سراى پيمبرانش را براى پيامبر خود برگزيد و جايگاه برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت ، كينه ها و دورويى ها آشكار و پرده دين دريده شد. هر گمراهى مدعى و هر گمنامى سالار و هر ياوه گويى در پى گرمى بازار خويش ، شيطان سر از كمينگاه خود به درآورد و شما را به سوى خود فرا خواند، و بسيارى از شما را آماده پذيرفتن دعوتش و منتظر فريبش ‍ يافت ! شما هم سبكبار در پى او دويديد و به آسانى در دام فريبش خزيديد. و او آتش انتقام را در دلهاتان برافروخت . آثار خشم در چهره شما نمايان گرديد و سبب شد كه بر غير شتر خود داغ نهيد و در غير آبشخور خود وارد شويد. اين در حالى بود كه هنوز دو روزى از مرگ پيامبرتان نگذشته ، سوز سينه ما خاموش نشده ، جراحت قلب ما التيام نيافته ، و هنوز پيامبر خدا در دل خاك جاى نگرفته بود. بهانه شما اين بود كه از بروز فتنه ها جلوگيرى مى كنيد راهى جز راه حق مى پوييد وگرنه كتاب خدا در ميان شماست ! مطالب و موضوعاتش معلوم و احكام و دلايل آن روشن و درخشان ، نشانه هايش نورانى و هويدا، نواهيش آشكار و اوامرش گوياست . ام شما آن را به پشت سر افكنديد. آيا از كتاب خدا روى برتافته از آن اعراض مى كنيد؟ آيا داورى جز قرآن مى گيريد؟ يا به غير آن حكم مى كنيد؟ ستمكاران بد جانشينى را براى قرآن برگزيده اند و هر كسى كيشى جز آيين اسلام را پذيرا گردد، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود.
حتى شما آن مقدار درنگ و تاءمل نكرديد تا ستور و اسب سركش خلافت رام گردد و تسليمتان شود كه به راحتى بتوانيد از آن سوارى بگيريد و كينه و نفرتتان فروكش كند. هيزم در آتش فتنه افكنده آن را براى شعله ورشدن بر هم زديد. نداى شيطان فريبكار را لبيك گفتيد و به خاموش ساختن آيين حق و دين نورانى و از ميان برداشتن سنت پيامبر برگزيده كمر بستيد. چنين ماند كه زدودن كف از روى شير را بهانه كرده آن را پنهانى تا به آخر سركشيديد. براى گوشه نشين كردن خاندان و فرزندان پيامبر در كمينگاه خزيديد. ما چاره اى جز شكيبايى نديديم ، و همچون خنجر به گلو فرورفته و تيغ بران دل نشسته سكوت نموديم .
شما مى پنداريد كه ما ارثى نداريم ؟ مگر رسم جاهليت را مى جوييد؟ براى مردم داراى يقين چه حكمى از حكم خداوند بهتر است ؟ آيا آگاه نيستيد؟ چرا، آگاهيد و همچون آفتاب درخشان براى شما روشن است كه من دختر آن پيامبر هستم .
شما اى مسلمانان ! آيا رواست كه ميراث پدرم به زور از من ستانده شود؟
آه ! دردا! اى گروه مهاجر! چقدر عجيب و در عين حال سخيف است كه ارث پدرم مورد دستبرد و تجاوز قرار گيرد و من از آن محروم بمانم ؟
اى فرزند ابوقحافه ! خداوند گفته كه تو از پدرت ارث برى و من از پدرم ارث نبرم ؟ چه سخن ناروايى ! آيا از سر عناد و لجاج كتاب خدا را ترك و به پشت سر افكنده اى ؟ در حالى كه او مى فرمايد: سليمان از پدرش داود ارث برد. و يا آنجا كه داستان يحيى فرزند زكريا - كه درود خداوندى شاملشان باد - را بازگو مى كند، مى فرمايد: مرا از جانب خود فرزندى عطا كن كه وارث من و خاندان يعقوب باشد و نيز مى فرمايد: هرگاه يكى از شما را مرگ فرا رسد و مالى برجاى نهد درباره پدر و مادر و خويشان به ديده انصاف سفارش كند كه اين شايسته پرهيزگاران است .
شما به خيال باطل خود چنين پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثى از پدر ندارم ؟ و هيچ خويشاوندى و قرابتى ميان ما وجود ندارد؟ آيا خداوند آيه اى در خصوص شما فرو فرستاده كه پدرم از آن خارج است ؟ يا بر اين راءى و نظريد كه و من و پدرم هر يك به آيينى جدا سر نهاده ايم ؟ يا اينكه دعوى آن داريد كه از پدرم و پسرعمويم به خاص و عام قرآن آگاهتر هستيد؟
حال كه چنين است بگير آن شتر را كه آماده است و مهارزده و بر آن سوار شو! ليكن بدان در روز برپايى رستاخيز تو را ديدار مى كند و بازخواستت مى نمايد و آن روز چه روزيست ! در آن ساعت گمراهان زيان خواهند ديد اما چه سود كه پشيمانى فايده اى نخواهد داشت .
كه براى هر خبر زمانى معين است و به زودى خواهد دانست كه چه كسى به عذابى كه خوارش مى سازد، گرفتار مى آيد و يا عذاب جاويد بر سر او فرود مى آيد.
سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام گروه انصار را مخاطب قرار داده فرمودند:
اى جوانان و اى بازوان توانمند ملت و ياران اسلام ، اين سهل انگارى شما در ستاندن حق من از چيست ؟ اين چه سستى است كه در برابر ستمى كه بر شده ، روا مى داريد؟ آيا پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى فرمود: بزرگداشت مرد را درباره فرزندان هم بايد پاس داشت ؟ چه زود اوضاع را واژگون نموديد و به بيراهه گام نهاديد، با اينكه توانايى بر احقاق حقوق مرا در بازو و عده كافى در اختيار داريد.
آيا مى گوييد كه محمد صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و با رفتن او همه چيز تمام شد؟ آرى مرگ او ضربه هولناكى بر پيكره اسلام بود، فاجعه بزرگى است كه بر همه غبار غم فرو ريخت كه شكافش هر روز فراختر و گسستگيش دامنه دارتر و وسعتش فزونتر مى گردد. زمين از نبود او تاريك و ظلمانى و در مصيبت حضرتش بهترين بندگان او محزون و اندوهگين شدند و خورشيد و ماه پشت ابرهاى تيره و تار پنهان ، و به خاطر اين مصيبت ستارگان از هم جدا و پراكنده شدند. اميدها نااميد، كوهها متزلزل ، حريم افراد شكسته ، و گراميداشت و حرمتها پايمال شد. به خداوند سوگند مرگ او حادثه اى بزرگ ، مصيبتى دهشتناك و ضايعه اى جبران ناپذير بود كه هيچ بليه اى بدان پايه نمى رسد. اما به ياد داشته باشيد كه قرآن از پيش اين واقعه را گوشزد نموده بود. همان كتابى كه پيوسته در خانه هاى شماست و صبح و شامگاه با صداى بلند و زمانى آهسته و با الحان مختلف به تلاوت آن مى پردازيد. در اين مسير انبياى پيشين هم واقع شدند چرا كه مرگ فرمان تخلف ناپذير الهى است : جز اين نيست كه محمد پيامبرى است كه پيش ‍ از او پيامبران ديگرى هم بوده اند، اگر او بميرد و يا كشته شود شما به آيين پيشين خود بازمى گرديد؟ بازگشت هر كس زيانى را متوجه ذات حق نخواهد كرد. و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
هيهات ! پسران قيله (اى قبيله هاى اوس و خزرج ) پيش چشمان شما ميراث پدرم را ببرند! حرمتم را بشكنند! در حالى كه شما آشكارا مى بينيد و مى شنويد و اخبارش به شما مى رسد. اما شما بيهوش و خاموش ‍ نشسته ايد؟ در حالى كه سرباز و نيروى بسيار داريد. ساز و برگ و فراوان داريد و سلاح و سپر بى شمار. دعوتم را مى شنويد و پاسخ نمى گوييد! فرياد من در ميان شما طنين افكن است اما چه سود كه به فرياد نمى رسيد! در حالى كه شما در شجاعت زبانزد خاص و عام ، در خير و صلاح شهره آفاق ، و برگزيدگان قبايل و اقواميد. و نزد ما اهل بيت از بهترين مردمان محسوب مى شديد.
با عرب درگير شده ، رنج و محنت فراوان تحمل كرديد. شاخهاى گردنكشان را شكستيد و با جنگجويان قدر دست و پنجه نرم نموديد. شما بوديد كه پيوسته در راه ما، و سر به فرمان ما داشتيد، تا اينكه آسياى اسلام بر محور وجود ما به گردش درآمد و شير مادر روزگار به فزونى نهاد. نعره مشركان گلوگيرشان شد، لهيب دروغ فروكش كرد، آتش كفر بى فروغ شد، فراخوانى به جدايى و تفرقه بازايستاد، و دين نظام يافت . اكنون پس از آن همه زبان آورى چرا دم فرو بستيد؟ و حقايق را پس از آشكارشدن مكتوم مى داريد؟ آنهم برابر مردمى كه پيمان خود را شكستند؟ و پس از قبول ايمان راه شرك پيشه كردند آيا با مردمى كه سوگند خود را شكستند و آهنگ اخراج رسول كردند و بر ضد شما دشمنى آغاز كردند نمى جنگيد؟ آيا از آنها مى ترسيد؟ و حال آنكه اگر ايمان آورده باشيد سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد و بس .
اما مى بينم كه به تن آسايى خو گرفته ايد، و كسى را كه از همه براى زعامت و اداره امور مسلمانان شايسته تر است دور ساخته ايد، و به آسودن در گوشه اى دنج و خلوت تن داده ايد، و از فشار و تنگناى مسئوليت به بى تفاوتى روى آورده ايد. آرى آنچه از ايمان و آگاهى در درون داشتيد، بيرون افكنديد، و آب گوارايى كه نوشيده بوديد، به سختى از گلو برآورديد.
اگر شما و همه روى زمين كافر گردند خداوند بى نياز و در خور ستايش ‍ است .
من آنچه شرط بلاغ است ، با شما گفتم . اما مى دانم مردمى خوار، و در چنگال زبونى گرفتار، و خيانت پيشه هستيد و قلبهاى شما بدان گواه است . چه كنم كه دلى پرخون دارم . و از اين رو بازداشتن زبان شكايت از طاقتم بيرون است ! اندوهى كه در سينه ام موج مى زند، بيرون ريختم ، تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى كسى باقى نماند. اكنون كه چنين است اين مركب خلافت ارزانى شما، به آن محكم درآويزيد و هرگز رهايش مسازيد. ولى آگاه باشيد كه پشت اين شتر مجروح و پاى آن تاول زده و سوراخ است . داغ ننگ بر خود دارد و نشانى از خشم خداوند و رسوايى ابدى با او همراه است . اما شما را آسوده نخواهد گذارد تا به آتش خشم خداوندى بيازارد آتشى كه هر دم مى افروزد و دل و جان را مى سوزد. آنچه مى كنيد در نزد خداوند حاضر است و ستمكاران به زودى درمى يابند كه به چه مكانى بازمى گردند من دختر پيامبرى هستم كه شما را از عذاب الهى برحذر مى داشت . آنچه در توان داريد انجام دهيد. ما نيز به وظيفه خود عمل مى كنيم . شما انتظار بكشيد ما نيز منتظر مى مانيم .
پس از سخنان فاطمه عليهاالسلام ابوبكر بن عثمان در آن جمع پاسخ دختر پيامبر را چنين داد:
اى دختر پيامبر خدا! پدرت غمخوار مؤ منين بود و بر آنان چون دايه اى مهربان ، و دشمن كافران بود و نشانى از قهر يزدان . اگر نسبت به او دقيق گرديم مى يابيم كه او پدر توست ، و نه پدر ديگر زنان ، برادر پسرعموى توست نه ديگر مردان ، در ديده پيامبر، او (على ) از همه خويشان برتر و در كارهاى بزرگ او را ياور. جز سعادتمند شما را دوست نمى دارد و جز بدكار شما را دشمن نمى دارد، چرا كه شما خاندان پاك رسوليد و برگزيده خوشنامان جهان . شما ما را به خير و صلاح راهبر و به سوى جنت و رضوان راهنما بوديد.
و تو، اى برگزيده بانوان اى دختر بهترين فرستادگان ! در گفتارت راستگو و در وفور عقلت پيشگام هستى ، هرگز از حقت بركنار نخواهى بود و در راستى گفتارت شك نخواهيم نمود.
اما به خداوند سوگند كه من گامى فراتر از آنچه كه رسول خدا فرمود، ننهادم و جز به رخصتى كه او فرموده بود، اقدام نكردم . بدان كه راهبر قبيله به خيل و خويشان خود از سر دروغ چيزى نمى گويد. من خداوند را به شهادت مى طلبم ، كه خداوند بر اين گواهى مرا كفايت مى كند. من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: ما پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم ، بلكه آنچه برجاى مى نهيم ، كتاب و حكمت و دانش و نبوت است و آنچه طعمه ، و وسيله ارتزاق داريم بر دوش ولى امر بعد از ما مى باشد، كه هرگونه بخواهد درباره اش حكم مى كند.
و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستى در مصرف خريد اسب و اسلحه قرار داديم ، تا مسلمانان با آن به ميدان كارزار رفته به جهاد با كفار بزخيزند و بر سركشان بدكار پيروز شوند.
من اين كار را به اتفاق تمامى مسلمانان به انجام رساندم و در اين كار يك تنه وارد نگرديدم و بر راءى و نظر خود مستبدانه عمل ننمودم . اينك اين حال من و اين مال من ، براى تو و در اختيار تو. از تو دريغ داشته و نه براى ديگرى انباشته ام . تو بانوى امت پدر خود و درخت بارور و پاك ، براى فرزندان خود هستى . انكار فضايلى كه خاصه توست ، نخواهد شد و از شاخه و ساقه تو فروگذار نتوان نمود. حكم تو در آنچه كه من آن را مالكم ، نافذ است . اما تو خود روا مى دارى در اين باب خلاف گفتار پدرت عمل نمايم ؟
حضرت عليهاالسلام در پاسخ او فرمود:
هرگز پيامبر خدا از كتاب الهى رويگردان نبود و نسبت به احكام آن مخالف نبود و مخالف احكامش حكمى نمى فرمود، بلكه پيوسته ، او پيرو قرآن بود و در طريق سوره هاى آن راه مى پيمود. آيا در سر داريد مكر و غدر را به زور پيرايه او كنيد؟ مشى شما پس از رحلت او همچون دامهايى است كه در زمان حيات براى هلاكتش گسترده مى شد. اين كتاب خداست كه ميان من و شما به ديده انصاف حكم خواهد نمود، چرا كه مبين حق و باطل است . اين كتاب مى گويد: ... كه وارث من و خاندان يعقوب باشد و سليمان از پدرش دارد، و در باب واجبات و ميراث و آن بهره هايى كه از براى مردان و زنان مقرر فرموده ، به تفصيل سخن رانده است ، و جاى بهانه گيرى براى پيروان باطل ننهاده و گمان و شبهه را از ذهن گمراهان زدوده است . پس اين چنين نيست كه شما مى گوييد بلكه نفس شما كارى را در انظارتان آراسته است . اكنون براى من صبر جميل بهتر است و خداوند را در اين باره بايد به مدد طلبيد.
ابوبكر پاسخ داد:
خداوند راست گفته و فرستاده او راستگو بود و دختر پيامبرش هم نيز گفتارى از سر صدق دارد. تو گنج حكمت ، قلب هدايت و رحمت ، و ستون دين هستى . سخن حق تو را دور از حقيقت نمى دانم و در مقام انكار و عيب جويى از آن بر نمى آيم . اينك ، اين مسلمانان حكم ميان من و تو. اين مسؤ وليتى كه به گردن گرفته ام ، آنان به گردنم انداخته اند و آنچه را كه تصرف كرده ام ، به اتفاق ايشان بوده است . نه اظهار كبر و بزرگى مى نمايم و نه بر راءى خويش پا مى فشارم و نه آنچه را كه به تصرف درآورده ام ، از براى خود برداشته ام ، كه اينان شاهد صدق ادعايم هستند.
پس از امام سخن ابوبكر، حضرت فاطمه عليهاالسلام نگاهى به مردم افكنده چنين فرمودند: اى مردم ! كه براى شنيدن سخن بيهوده در شتاب هستيد، و كردار زشت و زيانبار را ناديده مى گيريد. آيا در قرآن نمى انديشند (نمى انديشيد) يا بر دلهايشان (دلهايتان ) قفل است ؟ خير، بلكه اين كردار زشت شماست كه بر صفحه دلهايتان تيرگى كشيده ، گوشها و چشمهايتان را فرا گرفته است . شما مآل انديشى كرديد و آيا قرآن را تاءويل نموديد و به بدراهى رهنمون شديد و بد معاوضه كرديد به خداوند سوگند تحمل اين بار برايتان سنگين و سرانجامى مالامال از وزر و وبال در پيش ‍ داريد. آنگاه كه پرده ها به كنارى رود، خسران اين امر براى شما آشكار مى گردد. و از خداوند بر ايشان چيزهايى آشكار شود كه هرگز حسابش را نمى كردند و آنجا آنانكه بر باطل بوده اند، زيان خواهند ديد.
سپس به قبر پدر نگريسته فرمودند:
قد كان بعدك اءنباء و هنبثه
لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
1) رفتى و پس از تو فتنه ها برخاست ، كه اگر تو مى بودى آنچنان بزرگ رخ نمى نمودند.
2) همچون زمينى از باران گرفته شده ، ما تو را از كف داديم . (قوم و ملت تو از هم منحرف پاشيدند) و ارزشها در قومت به هم ريخت . بيا و ببين كه چگونه از راه مستقيم منحرف شده اند.
3) هر خاندانى اگر در نزد خداوند قرب و منزلتى داشت نزد بيگانگان هم محترم بود، جز خاندان ما.
4) تا از اين سرا به ديگر سراى رخت بربستى و خاك ميان ما و تو جدايى افكند، مردانى از قومت راز دل خود را برملا ساختند.
5) چون فقدان تو را مشاهده كردند بر ما يورش آورده خفيفمان داشتند و هر چه از تو ارث برده بوديم ، غصب شد.
6) پدر، تو ماه شب چهارده و چراغ فروزان زندگانى ما بودى ، كه از جانب خداوند بر تو كتبى چند فرود مى آمد.
7) جبرئيل با آياتى از قرآن همدم و مونس ما بود. اما تو رفتى و خيرها از ما پوشيده شد.
8) اى كاش پيش از آنكه تو از ميان ما رخت بربندى و خاك تو را در درون خود پنهان نمايد، ما مرده بوديم .
9) به راستى ما بلاديدگان در دام مصيبتى گرفتار آمديم كه هيچ مصيبت زده اى در عرب و عجم بدان مبتلا نگرديده بود.
در حالى كه اميرالمؤ منين عليه السلام به انتظار نشسته بود و براى بازگشت فاطمه عليهاالسلام لحظه شمارى مى كرد، بانوى بانوان عليهاالسلام به خانه مراجعت نمود و با مشاهده امير مؤ منان عليه السلام چنين فرمود:
اى پسر ابوطالب ! آيا همچون جنين پرده نشين شده اى و چون مظنونين ، در گوشه خانه نشسته اى ؟ (تو همانى كه ) شاه پرهاى شاهين را شكستى ، حال چه شد كه دستخوش پرهاى كوچك شده اى ؟ پسر ابوقحافه عطيه پدر را از من و نان خورش از دو فرزندم سلب كرد.
آشكارا به دشمنى من برخاست و از لجاج و عناد خود روى برنتافت . چندان كه انصار از من بريدند و مهاجرين ديده از حمايت من پوشيدند. مردم نيز از ياوريم فروگذار كردند.
در دفع تركتازى از او نه ياورى دارم و نه مددكارى . خشم فروخورده ، از خانه بيرون شدم و خوار بازگشتم . آن روز كه منزلت خويش را ناديده گرفتى ، همان روز خود را در مضيق ذلت افكندى و چهره فروتنى و خوارى بر خاك ساييدى . تو شيرى بودى كه گرگها را در هم شكستى ، در حالى كه امروز در به روى خود بسته اى . آيا نمى دانى گوينده اى را از گفتار بيهوده اش بازدارى ، و يا با ابطال باطل نفع و فايده اى به من عايد گردانى ؟ چرا كه قدرت حمايت از خود ندارم . اى كاش پيش از اين خوارى مرده بودم . اگر سخن به تندى گفتم و يا از يارى نكردنت برآشفتم خداوند را پوزش مى طلبم . واى بر من ! هر بامدادى كه خورشيد سر از بام خاور مى دارد و به هنگام غروب خورشيد، اين كلام در وجودم طنين انداز است كه پناه من از دنيا رفت و بازويم ناتوان گرديد. چه كنم جز آنكه شكايت به نزد پدر برم و رعايت و يارى از حق طلبم ؟ بارالها نيرويت از همه كس فزونتر و عذاب تو از حوصله بيرون است ، تو خود داد من بستان !
اميرمؤ منان ، على عليه السلام فرمود:
اى دختر برگزيده عالميان ! و يادگار بهترين پيمبران ! افسوس براى تو نيست بلكه براى دشمن توست . غم مخور (آه و ناله كردن تو را به حق خود نمى رساند بلكه دشمن تو را شادمان نيز خواهد كرد).
من از سستى گوشه نشين نشدم ، بلكه آنچه در توانم بود، به كار بستم . اگر نان خورش مى خواهى روزى تو نزد خداوند محفوظ است و او خود عهده دار آن مى باشد، آرام گير و آنان را به خداوند واگذار.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: آنها را به خداوند وانهادم .
باب هشتم : تظلم خواهى حضرت فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت و كيفيت حشر آن حضرت
تعداد روايات : 13 روايت
361/1 - الامالى للصدوق :(1093) 
الطالقانى ، عن محمد بن جرير الطبرى ، عن الحسن بن عبدالواحد عن اسماعيل بن على السدى ، عن منيع بن الحجاج ، عن عيسى بن موسى ، عن جعفر الاحمر، عن اءبى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام قال : سمعت جابر بن عبدالله الانصارى يقول : قال رسول الله صلى الله عليه و آله اذا كان يوم القيامة تقبل ابنتى فاطمة على ناقة من نوق الجنة مدبجة الجنين ، خطامها من لؤ لؤ رطب ، قوائمها من الزمرد الاخضر ذنبها من المسك الاذفر، عيناها ياقوتتان حمراوان .
عليها قبة من نور، يرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفوالله ، و خارجها رحمة الله ، على راءسها تاج من نور، للتاج سبعون ركنا كل ركن مرصع بالدر و الياقوت ، يضى ء الكوكب الدرى فى افق السماء و عن يمينها سبعون اءلف ملك ، و عن شمالها سبعون اءلف ملك و جبرئيل آخذ بخطام الناقة ينادى باءعلا صوته :
غضوا اءبصاركم حتى تجوز فاطمة بنت محمد، فلا يبقى يومئذ نبى و لا رسول و لا صديق و لا شهيد الا غضوا اءبصارهم حتى تجوز فاطمة ، فتسير حتى تحاذى عرش ربها جل جلاله ، فتنزخ بنفسها عن ناقتها، و تقول : الهى و سيدى احكم بينى و بين من ظلمنى ! اللهم احكم بينى و بين من قتل ولدى ! فاذا النداء من قبل الله جل جلاله : حبيبتى و ابنة حبيبى سلينى تعطى ، و اشفعى تشفعى ، فوعزتى و جلالى لا جازنى ظلم ظالم . فتقول : الهى و سيدى ذريتى و شيعتى و شيعة ذريتى و محبى و محبى ذريتى .
فاذا النداء من قبل الله جل جلاله : اءين ذرية فاطمة و شيعتها و محبوها و محبوا ذريتها؟ فيقبلون و قد اءحاط بهم ملائكة الرحمة فتقدمهم فاطمة عليهاالسلام حتى تدخلهم الجنة .
توضيح : قال الفيروزآبادى المدبج المزين و قال الجزرى فيه كان له طيلسان مدبج هو الذى زينت اءطرافه بالديباج ، قوله الاذفر اءى طيب الريح قوله داخلها عفوالله كناية عن اءنها مشمولة بعفوالله و رحمته و تجى ء الى القيامة شفيعة للعباد معها رحمة الله و عفوه لهم ، و قال الفيروزآبادى : زخه : دفعه فى و هدة و زيد اغتاظ و وثب انتهى و التشفيع : قبول الشفاعة

ترجمه :
شيخ صدوق در كتاب امالى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت نموده است :
هنگامى كه روز قيامت فرا مى رسد دخترم فاطمه در حالى مى آيد كه بر يكى از ناقه هاى بهشتى سوار است و از دو پهلوى آن ناقه حريرهاى بهشتى آويزان ، مهار آن از مرواريد تازه ، پاهايش از زمرد سبز، دم آن از مشگ ناب ، ديدگانش از در و ياقوت سرخ خواهد بود.
قبه اى از نور بر پشت آن ناقه نصب شده كه اندرون آن از بيرون آشكار، ميان آن حاوى عفو پروردگار و بيرون آن رحمت خداوند رحيم است .
فاطمه تاجى از نور بر سر دارد كه داراى هفتاد پايه باشد، هر پايه اى از آن به وسيله مرواريدى مرصع و نظير ستاره اى درخشان خواهد بود.
در طرف راست و چپ فاطمه هر كدام هفت هزار ملك خواهد بود.
جبرئيل كه در آن هنگام مهار ناقه فاطمه را گرفته است با صداى بلند خواهد گرفت : چشمان خود را ببنديد تا فاطمه دختر حضرت محمد عبور نمايد.
در آن روز هيچ پيغمبر و رسول و صديق و شهيدى نيست مگر اينكه ديدگان خويشتن را مى بندد تا اينكه زهرا از صحراى محشر عبور نمايد.
هنگامى كه آن بانو به زير عرش پروردگار مى رسد، از آن ناقه فرود مى آيد و مى گويد: اى پروردگار! ببين من و آن افرادى كه در حق من ظلم نمودند و فرزندان مرا شهيد كرده اند قضاوت كن .
آنگاه از طرف خداوند رئوف ندا مى رسد: اى حبيبه و فرزند رسول من از من بخواه تا عطانمايم ، شفاعت كن تا من بپذيرم ، به عزت و جلال خودم كه امروز ظلم و ستم هيچ ستمگرى از نظر من محو نخواهد شد.
در همين زمان است كه مى گويد: بار خدايا! فرزندان ، شيعيان ، دوستان ، و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش !
آنگاه از طرف پروردگار جهان منادى ندا مى كند: فرزندان ، شيعيان ، دوستان ، و دوست دوستان ذريه فاطمه كجايند؟ ايشان عموما در حالى كه ملائكه رحمت پروردگار آنان را احاطه كرده باشند مى آيند. سپس فاطمه جلو مى رود تا ايشان را داخل بهشت مى نمايد.
362/2 - عيون اخبارالرضا:(1094) اءحمد بن اءبى جعفر البيهقى ، عن اءحمد بن على الجرجانى عن اسماعيل بن اءبى عبدالله القطان ، عن اءحمد بن عبدالله بن عامر الطائى ، عن اءبى اءحمد بن سليمان الطائى عن على بن موسى الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : تحشر ابنتى فاطمة يوم القيامة و معها ثياب مصبوغة بالدماء، تتعلق بقائمة من قوائم العرش تقول : يا عدل احكم بينى و بين قاتل ولدى . قال على بن اءبى طالب عليه السلام : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : و يحكم (الله ) لابنتى و رب الكعبه
ترجمه :
در عيون اخبارالبرضا عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است :
دخترم فاطمه در حالى وارد صحراى محشر مى شود كه لباسهايى غرقه به خون همراه خود دارد. وى پايه عرش را مى گيرد و مى گويد:
اى خداى عادل و عالم ! بين و من آن افرادى كه فرزندان مرا كشتند، حكم كن ! به حق خداى كعبه كه آن روز پروردگار عادل براى دخترم (به حق ) قضاوت خواهد كرد.
363/3 - عيون اخبارالرضا:(1095) 
بالاسانيد الثلاثة ، عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : تحشر ابنتى فاطمة يوم القيامة و معها ثياب مصبوغة بالدم فتتعلق بقائمة من قوائم العرش فتقول : يا عدل احكم بينى و بين قاتل ولدى . قال رسول الله صلى الله عليه و آله : فيحكم لابنتى و رب الكعبة و ان الله عزوجل يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها.
صح : عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام مثله

ترجمه :
شيخ صدوق در عيون اخبارالرضا عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت نموده است : هنگامى كه روز قيامت فرا رسد دخترم فاطمه در حالى محشور مى شود كه لباسهاى خون آلودى با وى خواهد بود. آنگاه يكى از پايه هاى عرش را مى گيرد و مى گويد: اى خداى عادل ! بين من و قاتل فرزندانم حكم كن !
سپس پيامبر اكرم فرمود: به حق خداى كعبه سوگند كه خداوند براى دخترم (به حق ) قضاوت مى كند، زيرا خداوند براى غضب فاطمه غضب مى نمايد و با رضايت وى راضى خواهد شد.
364/4 - عيون اءخبارالرضا:(1096) 
بالاسانيد الثلاثة ، عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا كان يوم القيامة نادى مناد: يا معشر الخلائق غضوا اءبصاركم حتى تجوز فاطمة بنت محمد
ترجمه :
و نيز در همان كتاب از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرا مى رسد منادى ندا مى دهد: اى خلايق ! چشمان خود را ببنديد تا فاطمه دختر محمد عبور كند.
365/5 - صحيفة الرضا:(1097) 
عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام مثله . ثم قال : و فى رواية اخرى اذا كان يوم القيامة قيل : يا اءهل الجمع غضوا اءبصاركم تمر فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله فتمر و عليها ريطتان حمراوان
بيان : قال الفيروزآبادى : الريطة كل ملاءة غير ذات لفقين كلها نسج واحد و قطعة واحدة و كل ثوب لين رقيق
ترجمه :
و در صحيفة الرضا نيز مثل روايت پيشين نقل شده است و سپس گفته شده : در روايت ديگرى آمده كه رسول خدا فرمود: فاطمه در حال عبور لباسى سرخ ‌رنگ بر تن خواهد داشت .
336/6 - عيون اءخبارالرضا:(1098) 
بالاسانيد الثلاثة ، عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : تحشر ابنتى فاطمة و عليها حلة الكرامة قد عجنت بماء الحيوان فينظر اليها الخلائق فيتعجبون منها، ثم تكسى اءيضا من حلل الجنة اءلف حلة مكتوب على كل حلة بخط اءخضر: اءدخلوا بنت محمد الجنة على اءحسن الصورة ، و اءحسن الكرامة ، و اءحسن منظر! فتزف الى الجنة كما تزف العروس ، و يوكل بها سبعون اءلف جارية .
صح : عنه ، عن آبائه عليهم السلام مثله

بيان : قوله صلى الله عليه و آله قد عجنت فى بعض النسخ بالباء الموحدة على بناء المفعول من باب التفعيل اءى جعلت عجيبة لغسلها بماء الحيوان و فى النسخ بالنون كناية عن الغسل به اءو كونا بحيث لا يموت اءبدا من يلبسها، و قال الجرزى : فى الحديث يزف على بينى و بين ابراهيم الى الجنة ان كسرت الزاء فمعناه يسرع من زف فى مشبة و اءزف اذا اءسرع ، و ان اءسرع ، و ان فتحت فهو من زففت العروس اءزفها اذا اءهديتها الى زوجها
ترجمه :
شيخ صدوق رحمه الله در عيون اخبارالرضا عليه السلام از رسول خدا روايت كرده است :
فاطمه در روز حشر در حالى محشور مى شود كه لباس زيبايى بر تن دارد و به گونه اى كه تعجب همه خلايق برانگيخته مى شود. آنگاه هزار لباس ديگر بر تن مى كند كه بر هر كدام آنها به خط سبز نوشته شده : دختر محمد را با بهترين صورت وارد بهشت كنيد! آنگاه فاطمه در حالى كه هفتاد هزار ملك او را مشايعت مى كنند، مانند نوعروسان وارد بهشت مى شود.
367/7 - ثواب الاعمال :(1099) 
ماجيلويه ، عن محمد العطار، عن الاشعرى ، عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان ، عن بعض اءصحابه ، عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا كان يوم القيامة نصب لفاطمة عليهاالسلام قبة من نور و اءقبل الحسين صلوات الله عليه ، راءسه فى يده ، فاذا راءته شهقت شهقة لا يبقى فى الجمع ملك مقرب و لا نبى مرسل و لا عبد مؤ من الا بكى لها، فيمثل الله عزوجل رجلا لها فى اءحسن صورة و هو يخاصم قتلته بلاراءس فيجمع الله قتلته و المهجزين عليه ، و من شرك فى قتله ، فيقتلهم حتى اءتى على آخرهم ثم ينشرون فيقتلهم اءميرالمؤ منين عليهاالسلام ، ثم ينشرون فيقتلهم الحسن عليه السلام ثم ينشرون فيقتلهم الحسين عليه السلام ثم ينشرون فلا يبقى من ذريتنا اءحد الا قتلهم قتلة ، فعند ذلك يكشف الله الغيظ، و ينسى الحزن .
ثم قال اءبوعبدالله عليه السلام : رحم الله شيعتنا والله هم المؤ منون ، فقد والله شركونا فى المصيبة بطول الحزن و الحسرة

بيان : قوله صلى الله عليه و آله : بلاراءس لعله حال عن الضمير فى قوله قتله
ترجمه :
شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است :
زمانى كه روز قيامت فرا مى رسد قبه اى از نور براى فاطمه عليهاالسلام برپا خواهد شد. امام حسين عليه السلام در حالى كه سر بريده خود را در دست گرفته باشد. وقتى چشم فاطمه زهرا به حسين عليه السلام بيفتد گريه و ضجه اى مى كند كه هيچ ملك و پيغمبر و مؤ منى در محشر نيست مگر اينكه گريان خواهد شد.
در همين هنگام است كه خداى توانا مرد نيك صورتى را به نظر آن بانو جلوه مى دهد كه با قاتلان حضرت حسين شهيد مخاصمه نمايد.
آنگاه خداوند سبحان قاتلين امام حسين را با آن افرادى كه مددكار آنان بودند و آن اشخاصى كه در ريختن خون آن حضرت شركت نمودند حاضر مى كند و آن مرد تا آخرين نفر آنان را مى كشد. سپس آنها را زنده مى كند تا حضرت امير عليه السلام براى دومين بار آنان را بكشد. نيز آنان را زنده مى كند كه امام حسن عليه السلام آنان را بكشد و سپس آنان را زنده مى كند تا امام حسين عليه السلام آنان را به قتل برساند و همين طور همه ذريه ما.
بعد از اين جريان است كه غضب ما و شيعيان ما فرو خواهد نشست . آنگاه حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند شيعيان ما را رحمت كند، زيرا ايشان با غم و اندوه طولانى ما شريك مى باشند.

next page

fehrest page

back page